واقعیت درمانی و درمان
یکی از رویکردهایی که در سال های اخیر در زمینه های مختلف به دلیل خاصیت پیش گیرانه آن با استقبال مواجه شده رویکرد واقعیت درمانی است. این رویکرد توسط ویلیام گلاسر در سال 1960 مطرح شد و در پاسخ به بخش هایی که سایر رویکردها مثل روانکای قادر به پوشش دادن آن نبود مورد استفاده قرار می گیرد. در حقیقت واقعیت درمانی بر حل مسئله و تصمیم گیری بهتر برای رسیدن به اهداف تمرکز دارد. تفاوت اصلی واقعیت درمانی با رویکردهایی چون روانکاوی، تمرکز آن بر زمان حال به جای گذشته است.
مفهوم واقعیت درمانی چیست؟
واقعیت درمانی بر شناسایی و درمان مشکلات کنونی محرک احساسات فرد، تمرکز دارد نه مشکلاتی که در گذشته تجربه شده اند. در طی فرآیند درمان، به فرد کمک می شود هر رفتاری که ممکن است مانع یافتن راه حل برای این مشکلات شود را تغییر دهد.واقعیت درمانی تکنیک حل مسئله را مورد تشویق قرار می دهد و بر پایه این ایده قرار دارد که افراد زمانی پریشانی های روانی را تجربه می کنند که نیازهای اساسی روانشناختی شان برآورده نشده باشد. با توجه به اصول واقعیت درمانی، تغییر رفتارهای شخص می تواند بر احساسات و توانایی های وی در رسیدن به خواسته ها تأثیر مثبتی داشته باشد.
در واقعیت درمانی، ابتدا درمانگر توجه فرد را از رفتارهای گذشته منحرف و بر رفتارهایی که در حال حاضر رخ می دهند، متمرکز می کند. واقعیت درمانگران همچنین تمایل ندارند بر نشانه های بیماری یک شخص تمرکز کنند. آنها بر این باور هستند که یک فرد قادر به شکل بندی، اصلاح یا تقویت روابط با دیگران است. همچنان که گلاسر نیز معتقد است علایم مشکل روانی هنگامی که ارتباط یک فرد با دیگران قطع می شود، ظاهر می شود.
ویژگی های واقعیت درمانی عبارتند از:
-واقعیت درمانی یک رویکرد فرآیند محور است و زیاد بر استفاده از تکنیک ها تاکید ندارد.
-واقعیت درمانی به دنبال مشکلات نیست، بلکه به دنبال راه حل است.
-واقعیت درمانی با استفاده از ارزیابی شخصی بیماران انجام می شود نه ارزیابی درمانگر
بنابراین بهترین کاری که در درمانگر می تواند در استفاده از واقعیت درمانی برای بیماران انجام دهد این است که پرسش های مناسبی را برای بیماران انتخاب کند تا بتوانند به خوبی خودشان را ارزیابی کنند.
فرایند واقعیت درمانی
گلاسر در طراحی فرایند درمان خود چهار مرحله را عنوان کرد:
-بررسی خواسته ها: تو چه می خواهی؟
-بررسی عملکرد: برای رسیدن به خواسته هایت تا حالا چه کرده ای؟
-خودارزیابی: آیا کارهایی که تا به امروز انجام داده ای ثمربخش بوده یا خیر؟
-طرح ریزی: از چه دستورالعمل یا برنامه ای باید پیروی کنی تا به خواسته ها برسی؟
نیازهای اصلی از منظر واقعیت درمانی
این تئوری فرایند بیمار شدن را به عدم ارضا نیازها ربط می دهد و در این راستا پنج نیاز اولیه را مطرح می کند:
-نیاز به عشق و تعلق خاطر: نیاز به دوست داشتن و دوست داشته شدن
-نیاز به بقا: برآورده کردن نیازهای اولیه مثل خوراک و پوشاک و مسکن و…
-نیاز به آزادی: داشتن استقلال عمل و تصمیم گیری
-نیاز به قدرت: میل به پیشرفت و برتری
-نیاز به تفریح: میل به لذت و یادگیری
تئوری انتخاب
گلاسر واقعیت درمانی را بر مبنای تئوری انتخاب بنا کرد. تئوری انتخاب در محتوای خود فلسفه کنترل بیرونی را به چالش می کشید و در مورد انتخاب فاعل بودن به جای مفعول بودن سخن می گفت. او تئوری انتخاب را در واقع روانشناسی کنترل درونی مینامد؛ به همین منظور روانشناسی کنترل بیرونی را با بنیانهای زیر توضیح میدهد:
1. منشا تمام رفتارهای ما محرکهای بیرونی میباشد و ما میتوانیم از طریق آن دیگران را تغییر داده و یا کنترل کنیم.
2. دیگران قادرند افکار، احساسات و اعمال ما را تعیین کرده و ما نیز میتوانیم افکار، احساسات و اعمال آنها را تغییر دهیم.
3. ما وظیفه داریم دیگران را مجبور کنیم تا از قواعد ما پیروی کنند و درصورت مقاومت حق داریم از تنبیه و در صورت موافقت از تشویق و پاداش استفاده نماییم.
از دیدگاه گلاسر انسانها اکثرا از تلاش برای کنترل بیرونی استفاده می کنند و خیلی از افراد به نوعی یا در معرض کنترل بیرونی قرار دارند و یا در حال تلاش برای رهایی از این کنترل و رساندن خود به جایگاهی که خودشان بتوانند دیگران را تحت کنترل در آورند هستند و به همین دلیل شادکامی و احساس سعادت موضوعی دست نیافتنی برای انسان به شمار می رود.
ده اصل تئوری انتخاب:
1- تنها فردی که میتوانیم کنترل کرده و یا تغییر بدهیم خودمان هستیم.
2- تنها چیزی که میتوانیم به فرد دیگری بدهیم “اطلاعات” است.
3- تمام مشکلات دامنهدار و پایدار روان شناختی از مشکلات ارتباطی نشات میگیرند.
4- وجود یک رابطه مشکلدار، همواره بخشی از زندگی کنونی ماست.
5- آنچه در گذشته بر ما رفته است، بر شرایط کنونی ما اثری شگرف و غیرقابل انکار دارد اما تعیین کننده زمان حال ما نبوده و ما میتوانیم نیازهای بنیادین خود را به طور مناسبی ارضا كرده و برای ارضای آنها در آينده طرح و برنامهریزی انجام دهیم.
6- هر یک از ما یک جهان کیفی (دنیای مطلوب) خاص خود را در ذهن خویش به عنوان “جهان مطلوبِ” خود دارد.
7- تمام آنچه از ما سر میزند “فقط یک رفتار” است.
8- تمام رفتارهای ما از یک کلیت برخوردار است که از 4 مؤلفه (بخش) تشکیل شده است كه عبارتند از؛ فکر، احساس، فیزیولوژی (کارکرد بدن یا احساسات جسمانی)، عمل. گلاسر برای بیان مفهوم رفتار از تمثیل ماشین استفاده میکنند که دو چرخ جلوی این ماشین فکر و عمل و دو چرخ عقب ماشین حس و فیزیولوژی هستند.
9- تمام رفتار کلی ما انتخاب شده است. ما بر عناصر و مؤلفههای عمل و فکر به صورت مستقیم کنترل داریم و بر بخش احساسات و فیزیولوژی (احساسات جسمانی) به صورت غیر مستقیم، از طریق آن که چگونه فکر یا عملی را انتخاب کنیم، کنترل داریم.
10- تمام رفتار کلی ما به وسیله “فعل” یا “اسم” خاصی نامگذاری شده و قابل شناساییاند. مثلا؛ افسردگی (اسم)، افسردگی کردن (فعل) یا ترس (اسم)، ترسیدن (فعل).
درمان
– هدف های درمان:
هدف اصلی واقعیت درمانی امروزی این است که به درمانجویان کمک کند با افرادی که آن ها را برای راه دادن به دنیای کیفی خود انتخاب کرده اند ارتباط یا ارتباط مجدد برقرار کنند. هدف اصلی درمان علاوه بر ارضا کردن این نیاز به محبت و تعلق پذیری این است که به درمانجویان کمک کند راه های بهتر ارضا کردن تمام نیازهای خود از جمله نیاز به قدرت یا پیشرفت، آزادی یا استقلال، و تفریح را یاد بگیرند.
در اغلب موارد، درمانجویان داوطلبانه برای درمان مراجعه می کنند و کمک کردن به این درمانجویان قدری در برابر روان درمانی مقاوم هستند که به نظر می رسد درگیر کردن آن ها غیرممکن است . این افراد نمی خواهند درمانگر را ببینند و فعالانه در برابر درمان مقاومت می کنند. آن ها اغلب به رفتارهای خشونت بار، اعتیاد، و سایر رفتارهای ضد اجتماعی می پردازند. اگر آن ها یک زمانی افراد مسئولی را در دنیای کیفی خود داشته اند، اکنون آن ها را بیرون رانده اند.
به محض اینکه درمانگر پی می برد که با فرد نامرتبط و لذت جویی سروکار دارد، بهتر است تمام هدف های عادی مشاوره کنار گذاشته شودو فقط روی یک چیز تمرکز شود: دست زدن به هر کار ممکن برای مرتبط کردن این فرد . اگر مشاور نتواند ارتباط برقرار کند، امکان کمک رسانی مهم وجود ندارد. اگر مشاور بتواند با این درمانجو ارتباط برقرار کند، در این صورت هدف آموزش دادن به او برای نحوه ارضا کردن نیازهای وی می تواند به آهستگی شروع شود.
– وظیفه و نقش درمانگر:
اولین وظیفه درمانگر برقرار کردن رابطه بات درمانجویان است . آن ها با این رابطه می توانند به درمانجویان کمک کنند به سمت افراد و فعالیت هایی که برای آن ها ارضا کننده هستند پیش بروند. وظیفه مهم دیگر واقعیت درمانگران این است که به درمانجویان آموزش دهند چگونه خود را ارزیابی کنند . این کار با مطرح کردن سئوال از این قبیل انجام می شود:« آیا رفتارهای شما، چیزی را که می خواهید و به آن نیاز دارید برای شما تأمین می کند؟» . نقش درمانگر ارزیابی کردن برای درمانجویان نیست بلکه به چالش طلبیدن آن ها برای ارزیابی کردن خودشان است.
درمانگران وظیفه دارند این عقیده را انتقال دهند که صرف نظر از اینکه اوضاع چقدر ناگوار باشد باید امیدوار بود. اگر درمانگران بتوانند این احساس امید را القا کنند، درمانجویان احساس می کنند که دیگر تنها نیستند و امکان تغییر وجود دارد. درمانگر به عنوان طرفدار یا کسی که در طرف درمانجوست عمل می کند. آن ها با هم می توانند به طور خلاق به مسائل گوناگونی بپردازند.
– تجربه درمانجو در درمان:
از درمانجویان انتظار نمی رود که به گذشته عقب نشینی کنند یا به صحبت کردن درباره نشانه ها منحرف شوند. هیچ یک وقت زیادی را در صحبت کردن درباره احساسات مجزا از عمل کردن و فکر کردن که بخشی از رفتارهای کاملی هستند که درمانجویان بر آن ها کنترل مستقیم دارند، صرف نمی کنند.
درمانجویان به احتمال زیاد متوجه می شوند که درمانگران به آرامی ولی قاطعانه مواجهه می کنند. واقعیت درمانگران اغلب از درمانجویان سئوال هایی ار این قبیل را می پرسند:«آیا کاری که تصمیم گرفته اید انجام دهید شما را به کسانی که هم اکنون دوست دارید با آن ها صمیمی تر باشید، نزدیکتر می کند؟» «اگر هم اکنون با کسی ارتباط ندارید، کاری که انجام می دهید شما را به آدم تازه ای نزدیکتر می کند؟» . این سئوال ها بخشی از فرایند ارزیابی خود هستند که اساس واقعیت درمانی را تشکیل می دهند.
از درمانجویان می توان انتظار داشت که مقداری اضطرار را در درمان تجربه کنند. زمان اهمیت دارد، به طوری که هر جلسه ای ممکن است آخرین جلسه باشد. درمانجویان باید بتوانند فکر کنند که «من می توانم آنچه را امروز درباره آن صحبت کردیم در زندگی خود اجرا کنم. چون مشکلات من در زمان حال هستند و درمانگر به من اجازه نمی دهد که از واقعیت فرار کنم قادرم تجربیات فعلی خود را به درمان بیاورم».
– رابطه بین درمانگر و درمانجو:
واقعیت درمانی بر رابطه همدل وحمایت کننده تأکید می کند. عامل مهم، تمایل مشاوران به ابداع سبک درمانی خاص خودشان است. خلوص و احساس ارامش کردن درباره سبک خویش، صفات مهمی هستند که به درمانگران امکان می دهند وظیفه درمانی خود را انجام دهند.
برای اینکه بین درمانگر و درمانجو رابطه خوبی برقرار شود، درمانگر باید ویژگی های شخصی خاصی داشته باشد که صمیمیت، همخوانی، همدلی، پذیرش، علاقه، محترم شمردن درمانجو، گشودگی، و استقبال کردن از اینکه توسط دیگران به چالش طلبیده شوند از آن جمله هستند. یکی از بهترین راه ها برای پرورش دادن این حسن نیت رفاقت درمانی صرفا گوش کردن به درمانجویان است. روابط نزدیک با صحبت کردن درباره مباحثی که به درمانجویان مربوط هستند نیز ایجاد می شود. بعد از اینکه رابطه نزدیک برقرار شد، مشاور به درمانجویان کمک می کند از پیامدهای رفتار فعلی خود عمیق تر آگاه شوند.
نظریه انتخاب از تمام ابهامات و اسرار آنچه که درمانگر سعی دارد انجام دهد پرده بر می دارد. درمانگر از این نظریه روش ها و فنون را به وجود می آورد که برای مشاوره کار آمد ضروری هستند. درمان همیشه فرایندی آموزشی است که درمانگر در آن معلم و درمانجو شاگرد است.
فرایند درمان
هدف واقعیت درمانی پرورش قبول مسئولیت در فرد و ایجاد هویتی موفق است. بنابراین، درمانگر باید در اولین مرحله رفتاری را که درصدد اصلاح آن خواهد بود، شناسایی کند و تمام توجیهات خود و مراجع را بدان معطوف دارد؛ به گذشته او توجه نکند و هیچ گونه عذر و بهانه ای را برای رد مسئولیت نپذیرد و همین طور از پذیرش هر گونه حالت انتقال بر حذر باشد. تشخیص، همان رفتار غیر مسئولانه است و هیچ گونه تنشخیص خاصی در نظر نخواهد بود. در واقعیت درمانی تلاش می شود که فرد اهداف کوتاه مدت و دراز مدت زندگی خود را بشناسد و با صراحت آن ها را تعریف و توصیف کند. در جریان واقعیت درمانی از فرد خواسته می شود که کلیه راه های احتمالی را، بدون اظهار نظر و قضاوت، فقط روی کاغذ یادداشت کند. سپس مراجع و درمانگر به اظهار نظر و قضاوت درباره راه وروش های ارائه شده می پردازند و هر یک را از جهات متعدد مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار می دهند و در نتیجه، مراجع می تواند از بین آن ها راه و روشهایی را، که به نتایج مطلوب تری خواهد انجامید، انتخاب کند.
در واقعیت درمانی از نظریه های یادگیری به میزان وسیعی استفاده می شود. یادگیری در تمام فعالیتهای زندگی رخ می دهد و روی همین اصل یادگیری یکی از اجزای لاینفک جریان درمان محسوب می شود. انسان چیزی جز ماحصل یادگیری هایش نیست و هویت همانا ترکیبی است از رفتارهای یادگرفته شده و یادگرفته نشده.
ارتباط و درگیری عاطفی از اجزای اساسی واقعیت درمانی است. اگر فرد نتواند به طور موفقیت آمیزی درگیر شود، شکست خواهد خورد. درگیری و ارتباط عاطفی حداقل با یک فرد موفق، برای رشد موفقیت آمیز، باید دانست که واقعیت درمانی همیشه به موفقیت نمی انجامد. دلیل اینکه در مواردی واقعیت درمانی موفق نیست. آن است که درمانگر نتوانسته است به نحو موفقیت آمیزی با مراجع درگیری و ارتباط عاطفی داشته باشد. اگر مراجع پس از شروع به ارتباط ودرگیری عاطفی بیشتر یا مسئله و درمانگر درگیر نشود، ان وقت است که او هم در شکست درمان سهیم می شود. درگیر شدن و ارتباط عاطفی به تنهایی به موفقیت نمی انجامد، اما یک شرط مقدماتی لازم است.گرچه به کار بستن واقعیت درمانی، آن طوری که ذیلا می آید، به سهولیت قابل درک است ولی انجام آن چندان هم آسان نیست. تجربه و مهارت لازم باید فردی خونگرم، لایق و با اعتماد به نفس باشد.
در فرایند درمان درمانگر اصولی را به کار می گیرد تا به هدف درمان برسد، اصول واقعیت درمانی معمولا به همان ترتیبی که مطرح خواهیم کرد به کار گرفته می شوند. گرچه اعتقاد بر آن است که این ترتیب یادگیری اصول را سهلتر می کنند، ولی خیلی هم ثابت نیستند و در مواردی می توان آن ها را بر اساس نیازهای بیمار یا انعطاف بیشتری انتخاب کرد و حتی تغییر داد.
× اصل اول – ارتباط و درگیری عاطفی:
معمولا مشکل ترین مرحله درمان مرحله ارتباط و درگیری عاطفی است. که مراجع شدیدا بدان نیاز دارد.تا زمانی که چنین ارتباطی بین درمانگر مسئول و مراجع غیر مسئول برقرار نشود. درمانی هم حاصل نخواهد شد. مهمترین اصل واقعیت درمانی ایجاد رابطه حسنه، انسانی، واقع بینانه و خالص بین دو طرف است. در این جریان شاید برای اولین بار باشد که مراجع احساس می کند که کسی در زندگی به او علاقه مند است و میل دارد در جهت بهبود و فراگیری رفتار مسئولانه به او کمک کند. درمانگر با مشکل بزرگی در این مرحله مواجه است، زیرا باید با کسی باشد که او را متقاعد کند که تا زمان برآورده شدن نیازهایش با مراجع باقی خواهد ماند. چون مراجع در تلاش های گذشته اش برای ایجاد چنین رابطه ای با دیگران ناموفق بوده است. در جریان درمان به سختی به درمانگر اعتماد می کند و چنین رابطه ای را آهسته و آرام بر قرار می کند. میزان مقاومت مراجع معیاری برای سنجش میزان مسئولیت و خلوص درمانگر است. عنوان درمانگر به تنهایی برای جلب اعتماد مراجع کافی نیست. درمانگر باید فرد خیلی مسئولی باشد و بتواند نیازهایش را به طریق درستی ارضا کند. به طور مسئولانه ای عمل کند و تحمل انتقاد را نیز داشته باشد. درمانگر همچنین باید درباره خصوصیات بیماران (نداشتن دوست و جدایی جامعه) اطلاعاتی داشته باشد. درمانگر باید مراجع را در آغاز، به همان ترتیبی که هست، بپذیرد و از رفتار خاص او به وحشت نیفتد و در مقابل رفتار غیر عادی مراجع ایستادگی کند. معمولا هر درمانگر موفقی باید در زمینه حل مشکلات رفتاری حداقل سه سال آموزشدیده باشد. طول زمان ایجاد رابطه عاطفی با مراجع تابعی از میزان احساس مسئولیت در مراجع است. بدین معنی که هر چقدر سطح پذیرش مسئولیت در مراجع پایینتر باشد، زمان طولانی تری برای برقراری رابطه عاطفی لازم خواهد بود. ایجاد رابطه عاطفی ممکن است از یک تا چند جلسه مصاحبه را به خود اختصاص دهد، که این نیز به مهارت درمانگر، میزان کنترل درمانگر بر زندگی مراجع و مقاومت مراجع بستگی دارد. درمانگر باید بداند که هیچکس نمی تواند درگیری شدیدی را که فرد ناموفق با خودش دارد از راه سردی، خصوصیات غیر انسانی و یا فاصله گرفتن عاطفی از بین ببرد. گرمی و تفاهم و درک لازم است تا دو فرد با هم درگیری و ارتباط عاطفی برقرار کنند. درمانگر نباید بیش از وقتی که برایش امکان دارد، با درمانجو وعده ملاقات بگذارد.
در جریان رابطه، انتخاب هر چیزی به منزله موضوع صحبت و گفتگو آزاد است و ئرمانگر مجبور نیست که همواره، به طور مفصل، درباره رفتار غیر عادی مراجع صحبت کند. در بسیاری از جلسات مصاحبه ممکن است از مسائلی غیر مسائل اصلی بیمار صحبت شود، و این کار برای ایجاد درگیری و ارتباط عاطفی و تداوم آن بسیار مفید است. توجه کردن به شکایات مرتجع ممکن است برای مدتی او را تسکین دهد، ولی توجه ممتد و مداوم ممکن است او را به رفتار غیر مسئولانه بکشاند. روی این اصل، درمانگر نباید بیش از حد به شکایات مراجع گوش دهد و پذیرای آن ها باشد تا بدین طرق رفتار مسئولانه را هر چه زودتر در او به وجود آورد.
× اصل دوم – توجه و تأکید بر رفتار کنونی و نه بر احساسات:
نیل به هویت توفیق بدون دستیابی به رفتار کنونی امکان پذیر نیست. درمانگر پس از ایجاد ارتباط و درگیری عاطفی می کوشد تا مراجع را به رفتار کنونیش آگاه کند. مردم اغلب با تأکید گذاشتن بر چگونگی احساسات خود وعدم توجه به رفتار کنونی خویش از روبرو شدن با رفتار فعلی خود اجتناب می کنند واقعیت درمانی اهمیت عواطف را انکار نمی کند، ولی درمانگر موفق این مطلب را در نظر دارد که تا بر رفتار کنونی مراجع تأکید نکند. ولی درمانگر موفق این مطلب را در نظر دارد که تا بر رفتار کنونی مراجع تأکید نکند، نمی تواند مراجع را یاری دهد. گرچه احساس و رفتار ارتباط متقابلی دارند، ولی تجربه نشان می دهد که در این پدیده دورانی اقدام از طریق«عمل» کردن ساده تر از اقدام و آغاز از طریق «احساس» کردن است. همچنین، اعتقاد بر آن است که انسان فقط به میزان بسیار محدودی بر افکار و احساستش کنترل دارد، در حالی که به طریق ساده تری می تواند رفتارش را کنترل کند. از این رو، درمانگر باید بر رفتار مراجع تأکید کند. برای اینکه به مراجع کمک کنیم تا به رفتار کنونیش توج کند و رفتار جدیدی در پیش گیرد که به درگیری و ارتباط با دیگران بینجامد، پیوسته از او می پرسیم: «چه کار می کنید؟»، «الان دارید چه کار می کنید؟»، «پریروز چه کار می کردید؟»، «هفته پیش چه کار می کردید؟»”، اگر فرد را هفته ای یکبار می بینیم، یک هفته حداکثر مدتی است که می توانیم به عقب برگردیم.
× اصل سوم – تأکید بر زمان حال:
ارضای نیازها به زندگی کنونی فرد مربوط است و به گذشته حزن آور او ارتباطی ندارد. لذا، باید از گذشته چشم پوشید و به تغییر رفتار و آموزش فرد در زمان حال اقدام کرد. گذشته ثابت است و قابل تغییر نیست و آن چیزی که تغییر پذیر است. زمان حال و آینده است. در مواردی که بحث به گذشته کشیده می شود، درمانگر فقط آن را به زمان حال و آینده مربوط می کند و همبستگی گذشته را با رفتار کنونی مورد بررسی قرار می دهد.
در واقعیت درمانی هر گاه گذشته مورد بحث قرار می گیرد، هدف های زیر مورد نظرند:
۱- بررسی تجاربی که در گذشته، باعث ایجاد منشی خاص شده اند و ارتباط آن با رفتار کنونی فرد
۲- انتخاب روش های احتمالی موفقیت آمیزی که فرد می توانسته در گذشته در پیش گیرد، و هم اکنون بهتر است به آن ها توسل جوید.
× اصل چهارم – قضاوت ارزشی:
مراجع باید به رفتارش با دید انتقادی بنگرد و ببیند که آیا آن رفتار بهترین انتخاب او هست یا نیست. درمانگر از او می پرسد که ایا آن رفتار برای خودش و دیگران مطلوب و از نظر اجتماعی در جامعه مورد قبول است یا نه. درمانگر در مورد رفتار قضاوت نمی کند، بلکه مراجع را هدایت می کند تا رفتار خودش را از طریق ارتباط و درگیری با درمانگر ارزشیابی کند.موقعی که مراجع به قضاوت ارزشی خود می رسد، مبنایی برای تغییر رفتار به دست می آورد. وقتی که مراجع به قضاوتی می رسد، بهتر است درمانگر به او کمک کند تا برای عملی کردن قضاوت خود نقشه ای بریزد. مراجع باید برای ارضای نیازهای اساسی خود معیارهای رفتاری قابل قبول تعیین کندو اگر به ارزشیابی رفتارش در این زمینه اقدام نکند، در ارضای نیازها با مشکل مواجه خواهد شد.
× اصل پنجم – طرح ریزی:
وقتی فرد که فرد یک قضاوت ارزشی می کند، باید به او کمک شود تا برای عملی کردن آن نقشه های واقعی بریزد و آن را در اختیار درمانجو بگذارد. چنانچه درمانگر از نظر اطلاعات و تخصص طرح ریزی در زمینه ای خاص ضعیف باشد، باید درمانجو را به افراد شایسته تری ارجاع دهد. در طرح ریزی هرگز نباید طرحی ریخته شود که امکان شکست آن زیاد باشد، زیرا اگر طرح به شکست منجر شود، موجب تقویت شکست های پیشین و هویت ناموفق می شود. او باید بداند که یک فرد ناموفق نیاز مبرمی به موفقیت دارد و او را بریا رسیدن به این موفقیت لازم است. گام های کوچکی بردارد که از نظر شخصی موفقیت آمیز باشند.طرح ها باید طوری تدوین شوند که از مراحل کوچکتر و موفقیت های جزئی تر به موفقیت های بزرگتر پیش روند و به اندازه کافی مراجع را به مبارزه و فعالیت دعوت کنند. طرح تنظیم شده تنها طرح احتمالی برای نیل به مقصود به حساب نمی اید، بلکه معمولا می توان طرح های دیگری هم برای حل یک مسئله در نظر گرفت. اگر یک طرح مؤثر نیفتد، می توان طرح دیگری پیش کشید، تا اینکه بالاخره به طرحی برسیم که مؤثر و مفید باشد . ماندن و محدود شدن در قالب یک طرح، شبیه محدود شدن به درگیری و مشغولیت با خویش است. در عین حال، پافشاری بر طرح تا حد معقول لازم است. اگر با مختصر فشاری از طرحی به طرحی دیگر بپردازیم، عیب بزرگی خواهد بود و موفقیتی به دنبال نخواهد آورد.
× اصل ششم – تعهد نسبت به طرح تهیه شده:
بعد از آنکه طرح معقولی تدوین شد، باید به مرحله همل درآید. برای آنکه به شخص، انگیزه قوی تری بدهیم که طرح خود را تکمیل کند، باید از او بخواهیم که متعهد بشود که آن را تکمیل خواهد کرد. تعهد در واقعیت درمانی ممکن است نسبت به خود و با دیگران باشد. تعهد بدین معنی است که مراجع به درگیری و رابطه خودش با دیگری ارج می نهد و بنابراین، خود را در قبال درمانگر ملزم به اجرای طرح می کند؛ زیرا او خود و درمانگر را توأم درگیر با مسئله می داند. تعهد ممکن است به صورت کتبی و یا شفاهی باشد، ولی معمولا تعهد کتبی محکمتر و از نظر شدت انگیزه عمل قویتر است. گریز از یک تعهد کتبی غالبا مشکلتر از گریز از یک تعهد شفاهی است. درمانگر نمی تواند انتظار داشته باشد که یک تعهد، قبل از به وجود آمدن درگیری و ارتباط عاطفی، قبل از بررسی و ارزشیابی رفتار فعلی شخص و نیز قبل از اینکه طرح مناسبی ریخته شود، به مرحله عمل درآید. این چهار اصل باید مقدم بر تعهد واقعیت یابد تا آنگاه تعهد معنی دار شود.
× اصل هفتم – نپذیرفتن هرگونه عذر و بهانه و امتناع از تنبیه:
موقعی که مراجع به تعهد خود عمل نمی کند، قضاوت ارزشی او، که قبل از طرح ریزی صورت گرفته است، باید دو مرتبه نسبت به آن متعهد کند یا اینکه بگوید که از انجام آن منصرف شده است. اگر بگوید که دیگر او خود را نسبت به آن طرح متعهد نمی داند، دیگر مسئول هم نیست. اما اگر نسبت به تعهد خود وفادار بماند، درمانگر باید از او بخواهد که این تعهد را محترم بشمارد. درمانگر نمی تواند مراجع را از راه قانونی و یا با تنبیه متعهد نگهدارد و نیز نمی تواند از آن عقب نشینی کند. هر گونه اظهار نظر و گفته منفی و خفت آور از طرف درمانگر در حکم تنبیه است. از این رو، درمانگر نباید مراجع را با کلمات انتقادی مخاطب قرار دهد. بنابراین، تنها راه عمل که با قدرت ترین نیز هست،آن است که درمانگر هرگز فردی را که نیاز به کمک دارد معذور ندارد و از او هیچ گونه عذر و بهانه ای را نپذیرد. چون در واقعیت درمانی هیچ نوع عذر و بهانه ای قبول نمی شود. لذا، به ندرت از بیمار می پرسیم که چرا چنین یا چنان نکردی، گرچه عذر و بهانه آوردن درد و رنج را موقتا تخفیف می دهد، اما موفقیت نمی انجامد و هیچ گونه ارزش درمانی ندارد.
درمانگر همواره در برابر عذر و بهانه مقاومت نشان می دهد و مراجع را کرارا تشویق به ارزیابی، ارزشیابی، طرح ریزی وتعهد مجدد می کند و در این جریان «وقت» چندان مسئله مهمی نیست. عدم قبول عذر و بهانه برای بسیاری از بیماران نشانه توجه و دلسوزی درمانگر نسبت به آن ها است.
تنبیه نکردن به اندازه نپذیرفتن عذر و بهانه اهمیت دارد. تنبیه به رابطه حسنه لطمه می زند و تعهد و مسئولیت را از فرد سلب می کند و موجب تقویت هویت ناموفق می شود. می قعی که به تنبیه متوسل می شویم، در واقع به نوعی قضاوت ارزشی دست زده ایم. وقتی که تنبیه می کنیم، به فرد اجازه نمی دهیم که رفتارش را خودش ارزشیابی کند و بنابر این، فرد تجربه قضاوت کردن و ارزشیابی را نمی آموزد. تنبیه برای کنترل دیگران سود می برند. اما در جامعه ای که در حال تکوین هویت است، به جای کنترل بیرونی از کنترل درونی استفاده می شود.
به طور کلی، در جریان درمان تشخیص لازم است تا معلوم شود که آیا مراجع از عدم مسئولیت رنج می برد و یا اینکه ناراحتی او به بیماری عضوی مربوط می شود. همچنین ضرورت دارد که درمانگر بداند که بیماری مراجع چه مدت ادامه داشته است تا مشخص شود که آیا زمان درمان باید طولانی باشد یا کوتاه. از داروهای مسکن در واقعیت درمانی استفاده نمی شود. زیرا این داروها موجب می شود مراجع از واقعیت بگریزد و یا ان مواجه نشود. فقط باید برای کسانی دارو تجویز کرد که از نظر جسمانی قابل کنترل نیستند.
معمولا درمانگر در جریان روان درمانی از نظر کلامی فعال است. درمانگر و مراجع روبه روی هم می نشینند و شروع به گفتن مطالبی می کنند که ممکن است برای هر دو خوشایند و یا ناخوشایند باشند. تعیین حد و مرز ها بخش مهمی از وظیفه واقعیت درمانگر است. درمانگر معمولا هفته ای یک بار، و هر بار به مدت ۴۵ تا ۶۰ دقیقه، با مراجع ملاقات می کند و از شیوه های مختلف نظیر ایفای نقش، بحثهای عقلانی، شوخی، مواجهه دادن مراجع با عقاید، افکار و رفتار غیر مسئولانه اش، شوک لفظی و غیر استفاده می کند. گرچه قانون خاصی راجع به زمان مناسب پایان دادن جلسات درمانی وضع نشده است . ولی به طور کلی می توان گفت که درمان زمانی خاتمه خواهد یافت که اولا،مراجع موفق به کسب رفتار مسئولانه شده باشد وثانیا، به اهداف تعیین شده در اغاز جلسات درمان نایل آمده باشد.
به طور خاص، واقعیت درمانگر تمام تلاش خود را بر رفتار متمرکز می کند، به ایجاد یک رابطه خصوصی و فعال، به شیوه ای مسئولانه اقدام می کند و زمان حال به خصوص رفتار کنونی مراجع، را برای نیل به موفقیت همواره در نظر دارد. درمانگر به هیچ وجه وقت خود را صرف آن نمی کند که نقش کارآگاه و جستجوگر را ایفا کند و یا به عذر و بهانه های مراجع گوش دهد، بلکه سعی می کند از راه توجه دقیق به رفتار کنونی فرد و احتراز از موارد تهدیدآمیز، مقدماتی تشکیل رفتار مسئولانه و هویت موفق را در او پایه گذاری کند و بدین وسیله شخصیت سالم را در او، هرچه بیشتر، تقویت کند.
تفاوت های واقعیت درمانی با دیگر مکاتب
۱- واقعیت بیماری روانی:
روان درمانی کلاسیک به وجود بیماری روانی معتقدند و کسانی را که بدان مبتلا هستند، پس از تشخیص طبقه بندی می کنند و اعتقاد بر آن است که درمان باید پس از تشخیص و بر اساس نوع بیماری انجام پذیرد. در حالی که واقعیت درمانی مفهوم بیماری روانی مورد استفاده قرار نمی گیرد بلکه اختلالات روانی با رفتار غیر مسئولانه یکی است و درمانگر راه درمان را بدون توجه به علایم و طبقه خاص بیماری به شیوه خاص خود دنبال می کند.او بیمار را در جریان غیر مسئولانه بودن و غیر واقعی بودن رفتارش قرار می دهد و راههایی به او می آموزد تا بتواند بدان وسیله نیازهای شخصیش را به بهترین وجه ممکن ارضا کند.
۲- تجسس و تفحص بازسازنده در گذشته بیمار:
در روان درمانی کلاسیک عقیده بر آن است که اگر ریشه های روانی رفتار مشخص شوند و فرد به وضوح آن ها را درک کند، قادر خواهد شد که رفتارش را تغییر دهد. در حالیکه واقعیت درماني، ضمن مخالفت با این تاکید گذشته را مردود می داند و بر زمان حال و آینده تاکید می کند.
۳- انتقال:
در روان درمانی سنتی درمانگر پذیرای حالت انتقال است. به این معنی که اگر بیمار نگرش های خود را نسبت به افراد مهم دیگر به درمانگر منقل کند درمانگر به همراه بیمار مشکلات گذشته را تخفیف می دهد و به او می آموزد که چگونه رفتار نامناسب گذشته مشکل آفرین بوده است. در حالیکه در واقعیت درمانی درمانگر پذیرای انتقال نیست و به منزله یک شخص واقعی وارد جریان می شود.
۴- اعتقاد به ناخودآگاهی:
در روانکاوی سنتی امور ناخودآگاه از امور خودآگاه مهم ترند و پاره ای از مسائل فردزاده تسلط حوزه ناخودآگاه بر خود آگاه تصور می شود. روی این اصل برای تغییر فرد کسب آگاهی و بصیرت نسبت به محتویات ذهن ناخودآگاه لازم است که این امر از طریق تعبیر رویا، تفسیر موارد انتقالی و تداعی آزاد عملی می شود. در واقعیت درمانی به بیمار اجازه داده نمی شود تا از انگیزش های ناخودآگاه به منزله عذر و بهانه ای برای مشکل کنونیش استفاده کند. بیمار را وادار می کنند که درباره رفتارش نه تنها عذر نیاورد بلکه به قضاوت اخلاقی دست بزند.
۵- تاکید بر تعبیر و تفسیر رفتار به جای تاکید بر ارزشیابی آن:
در روان درمانی سنتی رفتار منحرف را ماحصل بیماری روانی می دانند و معتقدند که بیمار را اخلاقا نباید مسئول آن دانست زیرا کاری از این بیمار ساخته نبوده است. در واقعیت درمانی مشکل بیمار از ناتوانی او در فهم و کاربرد اصول اخلاقی و ارزش های زندگی روزمره اش ناشی می شود. بیمار را با رفتارش مواجه می کنند و یادآور می شوند که او مسئول رفتارش است و تا خود مسئولیت تغییر رفتارش را به عهده نگیرد تغییری هم صورت نخواهد گرفت.
۶- اهمیت بصیرت:
در روان درمانی سنتی اعتقاد بر آن است که اگر بیمار به علل ناخودآگاه رفتارش پی ببرد، خود به خود رفتارهای صحیح را می آموزد و جانشین می کند. بصیرت نسبت به امور گذشته، در این نوع درمان، از اهمیت خاصی برخوردار است.درمانگر سنتی روش های بهتر عمل کردن را به بیمار نمی آموزد و طرحهایی برای آموزش مراجعان ندارند.در حالیکه در واقعیت درمانی تعلیم و تربیت مجدد و نشان دادن راه های صحیح تر رفتار به مراجع مورد نظر است تا بدان وسیله بتواند نیازهایش را بهتر ارضا کند و در نتیجه به هویت موفق و شخصیت سالم دست یابد.
نکات مثبت واقعیت درمانی
اما به هر حال، این محدویتها هنگامی که با نقاط قوت و مساعدتهای واقعیت درمانی مقایسه میشود، کماهمیت تلقی میگردد. بهویژه آنکه واقعیت درمانی، درمانی کوتاهمدت است که تکیه بر نقاط قوت دارد و به مراجع میآموزد که چگونه نقاط ضعف خود را حذف یا به حداقل برساند. نکته قابل توجه این است که گلاسر، یک برنامه موثر کوتاهمدت و سادهای را برای آموزش مشاوران واقعیت درمانی تهیه کرده است.
مهمترین نقطه قوت واقعیت درمانی، کاربرد آن در مورد سلامت روانی به عنوان یک عامل پیشگیرانه است و تاکید بر نقاط قوت به جای از بین بردن نقاط ضعف میباشد. اساس فلسفی این رویکرد که دیدی مثبت دارد، بر مسئولیت شخصی و علاقه بشری تاکید میکند. واقعیت درمانی، دیدگاهی است در مورد زندگی برای فرد و جامعه که میتواند منافع بسیار زیادی را دربرداشته باشد
برای دریافت وقت باکلینیک روانشناختی رسش با شماره۸۸۹۷۰۴۹۴-۰۲۱تماس بگیرید