شخصیت تشکیل شده است از الگوهای ویژه فکری، احساسی و رفتاری که هر فرد را از افراد دیگر متمایز میسازد. شخصیت، سرچشمه درونی دارد و در طول حیات، تقریباً پایدار باقی میماند. روانشناسی شخصیت، ویژگیهای یگانه افراد و نیز مشابهتها بین گروههایی از افراد را مورد مطالعه قرار میدهد.
روانشناسی شخصیت چیست؟
روانشناسی شخصیت به ابعاد مختلف شخصیت، جنبه های درک، هیجان و ویژگیهای ارادى و بدنی افراد و همچنین چگونگی سازگاری او با محیط می پردازد. روانشناسان در روانشناسی شخصیت الگوهای اساس تفکر که هر فرد را از دیگران متفاوت میکند را مورد مطالعه قرار میدهند. این روانشناسان در فضاهای علمی به عنوان پژوهشگر و مدرس فعالیت دارند. در روانشناسی شخصیت افراد به دسته های دارای شخصیت خوب یا شخصیت بد تقسیم نمی شوند بلکه شخصیت همه افراد باید به صورت علمی مورد بررسی قرار گیرد. همین دیدگاه باعث پیدایش نظریه های متفاوتی از جمله نظریه روانکاوی نوین، نظریه روانکاوی کلاسیک، نظریه یادگیری اجتماعی، نظریه انسان گرایی، نظریه شناختی و … در روانشناسی شخصیت شده است. یکی از جنبه های با اهمیت روانشناسی شخصیت برداشتی است از ماهیت انسان که در نظریههای شخصی نیز منعکس شده است. این سوالات با ویژگی های اصلی انسان مرتبط است، و همه مردم اعم از شاعر، تاجر، هنرمند و … همواره به این سوالات پاسخ داده اند، به طوری که می شود بازتاب آن را در تابلوهای نقاشی، گفتارها و اآثار آنها مشاهده کرد و حتی روانشناسان شخصیت نیز از این قاعده دور نیستند.
شخصیت شناسی
در روانشناسی شخصیت، تعاریف مختلفی از شخصیت ارائه شده است که هر یک بر وجهی از شخصیت تأکید کردهاند. هیلگارد شخصیت را «الگوهای رفتار و شیوههای تفکر که نحوه سازگاری شخص را با محیط تعیین میکند» تعریف کرده است در حالی که برخی دیگر «شخصیت» را به ویژگیهای «پایدار فرد» نسبت داده و آن را بصورت «مجموعه ویژگیهایی که با ثبات و پایداری داشتن مشخص هستند و باعث پیش بینی رفتار فرد میشوند» تعریف میکنند.
شخصیت (Personality) از ریشه لاتین (Persona) که به معنی «نقاب و ماسک» است گرفته شده است و اشاره به ماسک و نقابی دارد که بازیگران یونان و روم قدیم بر چهره میگذاشتند و این تعبیر تلویحا به این موضوع اشاره دارد که «شخصیت هر فرد ماسکی است که او بر چهره خود میزند تا وجه تمایز (تفاوت) او از دیگران باشد». شخصیت به همه خصلتها و ویژگیهایی اطلاق میشود که معرف رفتار یک شخص است، از جمله میتوان این خصلتها را شامل اندیشه، احساسات، ادراک شخص از خود، وجهه نظرها، طرز فکر و بسیاری عادات دانست. اصطلاح ویژگی شخصیتی به جنبه خاصی از کل شخصیت آدمی اطلاق میشود.
نظری اجمالی به تعاریف شخصیت شناسی، نشان میدهد که تمام معانی شخصیت را نمیتوان در یک نظریه خاص یافت. برای مثال کارل راجرز شخصیت را یک خویشتن سازمان یافته دایمی میدانست که محور تمام تجربههای وجودی بود. یا گوردن آلپورت شخصیت را مجموعه عوامل درونی که تمام فعالیتهای فردی را جهت میدهد تلقی کرده است. واتسن شخصیت را مجموعه سازمان یافتهای از عادات میپنداشت و زیگموند فروید، عقیده داشت که شخصیت از نهاد(ID)، خود(Ego) و فراخود(Super ego) ساخته شده است.
ابعاد شخصیت
شخصیت دارای دو بعد درون گرایی و برون گرایی می باشد ، هیچ یک از ابعاد شخصیت نتوانسته اند به اندازه این دو بعد مورد توجه واقع شوند. از نظر روانشناس آلمانی کارل گوستاف یونگ ، شخصیت برون گرا به شخصی اطلاق میشود که بیشتر به دنیای بیرون و اشخاص و اشیا جهان بیرون علاقه دارد و شخصیت درون گرا مربوط به شخصی است که به دنیای درونی خود و افکار و احساسات خود علاقه مند است. فرد دارای شخصیت برون گرا به زمان حال توجه دارد و شخص دارای شخصیت درون گرا به آینده فکر می کند. برون گرا اهل عمل است و درون گرا اهل تخیل می باشد، برون گرا به آسانی تصمیم می گیرد ولی درون گرا قبل از تصمیم گیری تردید میکند. البته از نظر روانشناسان عینی گرا، برون گرایی و درون گرایی نمی تواند بیان کننده تمام صفت باشد،بنابراین سه صفت زیر را مورد معیار قرار می دهند.
تاریخچه مطالعه روانشناسی شخصیت
تاریخچه مطالعه روان شناسی شخصیت به زمان یونان باستان بر می گردد. کوشش دانشمندان برای توصیف و طبقهبندی منش آدمی را میتوان در یونان باستان ردیابی کرد. در عهد باستان، تفاوت افراد را از نظر خلق و مزاج به غلبه یکی از مزاجهای چهارگانه (خون، صفرای سیاه، بلغم و صفرای زرد) نسبت میدادند و بر این اساس، افراد را به چهار سنخ یا تیپ شخصیتی: دموی مزاج، سوداوی مزاج(مالیخولیایی)، بلغمی مزاج و صفراوی مزاج طبقهبندی میکردند. بدین ترتیب، ضمن اینکه افراد به سنخهای مختلف شخصیتی طبقهبندی میشدند علت تفاوتهای فردی نیز توجیه میشد. این نظریه شخصیت تا قرن 19 هم چنان دوام یافت.
نظریههای شخصیت، طی دوران شکلگیری خود مانند هر پدیده دیگری تحت تاثیر عوامل مختلف تاریخی قرار گرفتهاند. از آن میان، چهار عامل نقش موثری داشتهاند که عبارتند از: پیشرفت طب بالینی اروپا، روشهای روانسنجی، روانشناسی رفتارگرایی و روانشناسی گشتالت. علاوه بر این عوامل تاریخی، عوامل معاصر موجود نیز در روانشناسی شخصیت تاثیر گذاشتهاند. از جمله این عوامل میتوان از پیدایش یا تکامل رشتههایی مانند روانشناسی میانفرهنگی، فرایندهای شناختی، روانشناسی در پهنه زندگی(تمام مدت عمر) و انگیزش نام برد.
روانشناسان شخصیت برای مطالعه و تحقیق، از چهار نوع داده استفاده میکنند که عبارتند از: دادههای مربوط به سوابق زندگی فرد، دادههای جمعآوری شده توسط مشاهدهگر، دادههای حاصل از آزمونها و دادههای حاصل از گزارشهای شخصی. هر یک از روانشناسان شخصیت، نوعی از این دادهها را ترجیح میدهند. اما همه آنها در مورد فایده بالقوه هر یک از انواع چهارگانه دادهها تردیدی ندارند.
شخصیت از دیدگاه مردم
واژه «شخصیت» در زبان روزمره مردم معانی گوناگونی دارد. یکی از معانی آن مربوط به هر نوع «صفت اخلاقی یا برجسته» است که سبب تمایز و برتری فردی نسبت به افراد دیگر میشود مثلا وقتی گفته نمیشود «او با شخصیت است» یعنی «او» فردی با ویژگیهایی است که میتواند افراد دیگر را با «کارآیی و جاذبه اجتماعی خود» تحت تأثیر قرار دهد. در درسهایی که با عنوان «پرورش شخصیت» تبلیغ و دایر میشود، سعی بر این است که به افراد مهارتهای اجتماعی بخصوصی یاد داده ، وضع ظاهر و شیوه سخن گفتن را بهبود بخشند با آنها واکنش مطبوعی در دیگران ایجاد کنند همچنین در برابر این کلمه ، کلمه «بیشخصیت» قرار دارد که به معنی داشتن «ویژگیهای منفی» است که البته به هم دیگران را تحت تأثیر قرار میدهد، اما در جهت منفی.
در اجتماع گاهی به جای این کلمات از مترادف آنها «شخصیت خوب یا بد» صحبت میشود که هر یک ویژگیهایی را میرسانند و گاهی از کلمه شخصیت به منظور توصیف بارزترین ویژگی افراد استفاده میشود مثلا وقتی گفته میشود«او پرخاشگر است» یعنی ویژگی و خصوصیت غالب «او» پرخاشگری است. در کنار این موضوعات گاهی کلمه شخصیت جهت «احترام» به چهرههای مشهور و صاحب صلاحیت «علمی ، اخلاقی یا سیاسی» بکار میرود نظیر «شخصیت سیاسی ، شخصیت مذهبی و شخصیت هنری و …».
شخصیت از دیدگاه روانشناسی
دیدگاه روانشناسی در مورد «شخصیت» چیزی متفاوت از دیدگاههای «مردم و جامعه» است در روانشناسی افراد به گروههای «با شخصیت و بیشخصیت» یا«شخصیت خوب و شخصیت بد» تقسیم نمیشوند؛ بلکه از نظر این علم همه افراد دارای «شخصیت» هستند که باید به صورت «علمی» مورد مطالعه قرار گیرد این دیدگاه به«شخصیت و انسان» باعث پیدایش نظریههای متعددی از جمله : «نظریه روانکاوی کلاسیک (Classical Psychoanaly Theory) ، نظریه روانکاوی نوین (Neopsychoanalytic Theory) ، نظریه انسان گرایی (Humanistis Theory) ، نظریه شناختی (Cognitive Theory) ، نظریه یادگیری اجتماعی (Social-learning Theory) و … » در حوزه مطالعه این گرایش از علم روانشناسی شده است.
روشهای چندی برای مطالعه شخصیت وجود دارد. هر روش دارای نقاط قوت و ضعف خاص خود است:
• روشهای تجربی: در این روشها پژوهشگر متغیرهای مورد نظرش را کنترل و دستکاری میکند و نتایج را میسنجد. این علمیترین روش تحقیق است، امّا پژوهشهای تجربی، هنگامی که مطالعه جنبههایی از شخصیت نظیر انگیزهها، هیجانات و تمایلات مورد نظر باشد، ممکن است بسیار پیچیده باشد.
• مطالعات موردی و روشهای خود-گزارشی: این روش بر تحلیل عمیق فرد و همچنین اطلاعات فراهم شده از فرد تکیه دارد. مطالعات موردی به شدّت وابسته به تفسیر مشاهده کننده است در حالی که روشهای خود-گزارشی به حافظه فرد مورد نظر بستگی دارد. به این دلیل، این روشها بسیار ذهنی هستند و تعمیم یافتهها به جامعهای بزرگتر دشوار است.
• تحقیقات بالینی: این روش بر اطلاعات جمعآوری شده از بیماران بستری، در طول دوره درمان تکیه دارد. بسیاری از نظریههای مربوط به شخصیت بر پایه این نوع پژوهش قرار دارد امّا به دلیل آن که موضوعات تحقیق، منحصر به فرد و نشانگر رفتار نابهنجار هستند، این تحقیق بسیار ذهنی است و تعمیم آن دشوار است.
نظریههای شخصیت
• نظریههای بیولوژیک: رویکردهای بیولوژیک، عوامل ژنتیکی را مسئول شخصیت میشناسند. پژوهشهایی که بر روی وراثت به عمل آمده، وجود ارتباط بین عوامل ژنتیکی و ویژگیهای شخصیتی را نشان میدهد. یکی از معروفترین نظریهپردازان بیولوژیک، هانس آیزنِک است که بین جنبههای شخصیتی و فرایندهای بیولوژیک ارتباط برقرار کرد. برای مثال، آیزنک چنین عنوان کرد که افراد درونگرا دارای تحریک مغزی بالایی هستند و این امر آنها را به سوی اجتناب از تحریک هدایت میکند. از سوی دیگر، آیزنک عقیده داشت که برونگراها دارای تحریک مغزی کمی هستند و این امر باعث میشود که به دنبال تجربیات تحریکی بروند.
• نظریههای رفتاری: نظریههای رفتاری، شخصیت را حاصل تعامل بین فرد و محیط میدانند. نظریهپردازان رفتاری، به مطالعه رفتارهای قابل مشاهده و اندازهپذیر میپردازند و نظریههایی که افکار و احساسات درونی را به حساب میآورند، رد میکنند. اسکینر و آلبرت بندورا از جمله نظریهپردازان رفتاری هستند.
• نظریههای روان پویشی: نظریههای روانپویشی شخصیت به شدّت تحت تأثیر کارهای زیگموند فروید است و بر تأثیر ذهن ناهشیار (ناخودآگاه) و تجربیات کودکی بر روی شخصیت تأکید دارد. نظریههای روانپویشی شامل «نظریه مرحله روانی-جنسی» فروید و «مراحل رشد روانی-اجتماعی» اریکسون است.
فروید عقیده داشت که سه مؤلفه سازنده شخصیت عبارتند از نهاد، خود و فراخود. نهاد، مسئول کلیه نیازها و امیال است در حالی که فراخود، مسئول اخلاقیات و ایدهآلها میباشد. و خود، بین درخواستهای نهاد، فراخود و واقعیت در نوسان است.
اریکسون عقیده داشت که شخصیت در طی یک سری از مراحل پیشرفت میکند و در هر مرحله برخی تناقضها بروز میکند. موفقیت در هر مرحله به غلبه موفقیتآمیز بر این تناقضها بستگی دارد.
• نظریههای انسانگرایانه: نظریههای انسانگرایانه بر اهمیت اراده آزاد و تجربیات فردی در رشد شخصیت تأکید دارد. این نظریه پردازان بر مفهوم خود-شکوفایی که نیازی فطری برای رشد شخصی است تأکید مینمایند. از جمله این نظریهپردازان میتوان به کارل راجرز و آبراهام مزلو اشاره کرد.
آینده شغلی برای فارق التحصیلان رشته روانشناسی شخصیت
با توجه به این که گرایش روانشناسی شخصیت در ایران قدمت زیادی ندارد و نوپا می باشد، و البته با در نظر گرفتن افزایش استرس و اضطراب محیط زندگی امروزی و افزایش مشکلات و اختلالات شخصیتی در میان مردم، به نظر می رسد که آینده خوبی در انتظار فارق التحصیلان این گرایش می باشد. با توجه به این که این افراد می توانند مجوز مشاوره را اخذ کنند، در آینده ای نه چندان دور قادر خواهند بود تا با روان درمانی و ارائه خدمات مشاوره رونق خوبی را در زندگی خود شاهد باشند.
اما واقعیت این است که نه تنها گرایش روانشناسی شخصیت بلکه همه گرایش های روانشناسی در کشور ایران رو به رشد هستند. دلیل این امر آشنا نبودن مردم با بسیاری از این گرایش ها و شاید مرسوم نشدن فرهنگ مراجعه به مشاور یا مقاومت کردن در برابر این کار است. در نتیجه در سال های آینده مردم بیشتر به این رشته ها روی خواهند آورد
به طور کلی، با این که رشته روانشناسی بالینی طرفداران زیادی دارد، ولی بازار کار رشته روانشناسی شخصیت در ایران در حال رونق است زیرا این رشته قدمت کمی در کشور دارد و در اصطلاح اشباع نشده است. البته به نظر می رسد که بازار کار تمامی گرایش های روانشناسی به طور کلی در حال رونق هستند زیرا زندگی های امروزی به شکلی است که نیاز به متخصصان این رشته ها افزایش می یابد.