تله های زندگی
اگر با مفهوم تله ها زندگی آشنا نباشید، شاید اولین سوالی که برایتان به وجود آید این باشد که تله چیست؟
تله های زندگی (با نام مستعار طرحواره) الگوهای قدیمی زندگی هستند که از دوران کودکی و نوجوانی با ما بوده اند. یا بعبارتی: باورهای عمیقی که در دوران کودکی درباره خود، دیگران و جهان اطراف در ما شکلگرفتهاند.این مسئله که الگوی زندگی ما معمولاً در کودکی شکل میگیرد تا حدود زیادی مورد توافق همگانی است. همه انسانها در دوران کودکی ناتوان، ناآگاه، وابسته به دیگران و بیتجربه هستند. و طبیعی است که آسیبهای زیادی دیده باشند. اما مشکل از آنجایی آغاز میشود که این تجربیات اولیه، زمینهساز افتادن ما در تلههایی میشوند که گاهی در تمامی عمر همراه ما هستند.متاسفانه تله ها همواره به ضرر ما کار میکنند. نوک خنجر آنها رو به ماست و تا بزرگسالی هم همراه ما هستند. ما باید شناخت خوبی از آنها بدست بیاوریم و راه درست مقابله با آنها را نیز بدانیم.به یاد داشته باشید که ممکن است ما در شکلگیری این تلهها نقش نداشته باشیم ولی در تداوم آنها مسلماً مسئول هستیم.
تعریف تله ها از دیدگاه علم روانشناسی
در واقع تله یا طرحواره (Schema) بیانگر مجموعه ای از الگوهای فکری یا رفتاری است که دانش فرد از جهان پیرامون را تعریف می کند. تله زندگی می تواند بر دانشی که فرد از جهان اطرافش بدست می آورد، تاثیر بگذارد.تجربه های تلخ کودکی باعث ایجاد باورهای اشتباه ما شده است. مثلاً این باور که دنیا در حقیقت سیاه و بد است و همه می خواهند به ما خیانت کنند.
تله زندگی چیست و چرا نمی توانیم تله ها را رها کنیم؟
اصلا تله یعنی چه؟
تله های زندگی یا طرحواره ها هسته ی اصلی باورهای انسان هستند. در واقع تله های زندگی، بازخورد هایی هستند نسبت به شرایط مختلفی که کودک تجربه می کند. کودک، آنها را مثل قطعات خانه بازی کنار هم می چیند و مدلی ذهنی از دنیا برای خود تعریف می کند.
اولین بار روانشناسی به نام پیاژه، این کلمه را در علم روانشناسی مطرح کرد و با نظریه ی “رشد مرحله ای” تاثیر طرحواره ها یا تله ها را بر مراحل رشد شناختی کودک بررسی کرد. یکی از بخش های اصلی تئوری پیاژه، اسکیما Schema یا همان طرحواره است.
علت ایجاد تله های زندگی ما چیست؟
ما وقتی بزرگ می شویم ناخودآگاه تلاش می کنیم تا همان حس آشنای کودکی را دوباره خلق کنیم. شاید در نگاه اول گیج کننده باشد! چرا انسان میخواهد دوباره خود را در شرایط بدی قرار دهد که در کودکی تجربه کرده؟
اما جوابی منطقی برایش وجود دارد. یک واقعیت این است که ما آدم ها به شدت از ناشناخته ها می ترسیم. ما همیشه یک شرایط بدِ آشنا را به یک شرایط خوبِ ناشناخته ترجیح می دهیم. در واقع اینطوری حس می کنیم که کنترل بیشتری بر زندگی مان داریم.
این باورهای عمیق که ما را در یک دور باطل و تکراری از رفتارهای ناسالم گیر می اندازند، تله های زندگی نامیده می شوند.
باورهایی که از آن صحبت می کنیم، در سنین پایین به خصوص قبل ۷ سالگی شکل میگیرند. شاید اغلب ما در دوران کودکی با آسیب های روحی، جسمی یا جنسی رو برو شده باشیم. چه با طرد شدن، بی توجهی یا بدرفتاری و انتقاد های آزاردهنده. چه حمایت افراطی که منجر به وابستگی ما به خانواده شده است!
مثال اتاق تاریک
مثال اتاق تاریک به خوبی این موضوع را روشن می کند. کسی که وارد یک اتاق تاریک می شود از چه میترسد؟ چیز ترسناکی در اتاق وجود ندارد. این همان اتاقیست که چند لحظه قبل از آن خارج شدیم. ترس ما از این است که در نبود نور نمی توانیم حدس بزنیم که چه چیزی در اتاق است. بله ما از ناشناخته بودن فضایی که می خواهیم به آن وارد شویم می ترسیم.حالا می توانید منطق پشت این رفتار را درک کنید. ما دنبال شرایطی هستیم که می توانیم پیش بینی اش کنیم. به همین علت عینکی به چشمان میزنیم و دنیا را از پشت شیشه های آشنای آن عینک می بینیم. تا بتوانیم شرایط را پیش بینی کنیم و کمتر آسیب ببینیم. کسی که در کودکی تحقیر شده، عینک تحقیر شدن به چشم میگذارد و دنیا را به این چشم نگاه می کند که “همه میخواهند مرا تحقیر کنند”.به همین ترتیب هرکس به تناسب عینکش شرایط کودکی را در بزرگسالی برای خود تکرار می کند. و در رابطه هایش دست می گذارد روی افرادی که میتوانند آن شرایط بد را برایش تکرار کنند.
می بینید که با وجود آسیب های شدیدی که تله های روانی به ما وارد می کنند، ما همچنان در پناه آن ها احساس آرامش می کنیم. زیرا به ما قدرت پیش بینی و اطمینان می دهند و این برای ما لذت بخش است.
انواع تله ها
تلههای رهاشدگی و بیاعتمادی (امنیت)
رها شدگی یا مورد سو استفاده قرار گفتن از طرف والدین یا خواهر و برادر باعث رسیدن بیشترین ضربه به کودک میشود. به این ترتیب این واقعیت در درون وی شکل میگیرد که هیچ جا امن نیست و به هیچ کس نمیتوان اعتماد کرد.
محرومیت عاطفی / محرومیت اجتماعی (اتصال)
دو سطح از اتصال وجود دارد که شامل اتصال صمیمی و اتصال اجتماعی است. سطح صمیمیت عمیقترین نوع اتصال است که معمولا بین فرد با مادر یا پدرش به وجود میآید. اتصال اجتماعی در خصوص تعلق است. در این دو تله (محرومیت عاطفی و اجتماعی) فرد احساس قطع ارتباط میکند. گاهی اوقات شناسایی این تلهها سخت است؛ چرا که اوضاع به نظر طبیعی میرسد!
وابستگی / آسیب پذیری (استقلال)
در دوران کودکی ما یاد میگیریم که روابطی را خارج از محیط منزل تجربه کنیم، قضاوتهای درستی داشته باشیم و مناسب با سن خود رفتار کنیم. به این ترتیب نوعی احساس استقلال در ما شکل میگیرد. حالت دیگر هم ممکن است روی دهد. چنانچه پدر و مادر ما نگرانیهای زیادی در خصوص فقر و شرایط مصیبت بار داشته باشند، نوعی احساس آسیبپذیری را به ما القا میکنند. هویت افراد وابسته، اغلب با دیگرانی مانند شرکای عاطفیشان ادغام میشود.
نقص / شکست (عزت نفس)
اگر در کودکی ما را دوست داشته باشند و از ما قدردانی شود، به احتمال زیاد به خوبی رشد میکنیم و عزت نفس خواهیم داشت. اما اگر پدر و مادر بیش از حد منتقدی داشته باشیم، برای انجام دادن یا ندادن هیچ کاری تحسین نمیشویم. در این حالت وقتی کسی با شما وارد ارتباط نزدیک میشود احساس میکنید که به علت نقصهایتان چندان مورد دوست داشتنش قرار نخواهید گرفت. به عبارتی اگر در کاری که انجام میدهید احساس نامناسب بودن کنید یا احساس کنید که آن قدر هوشمند و با استعداد نیستید که موفق باشید، در تلهی شکست اسیر شدهاید و همین امر به شکستهای شما دامن میزند.
اطاعت/ کمال طلبی (ابراز وجود)
نبود احساس آزادی در ابراز وجود خودتان، باعث میشود که خواستهها و نیازهای شما نادیده گرفته شود و در مورد ابراز احساسات خود حس گناه پیدا کنید. اگر احساس میکنید که لازم است به همه «بله» بگویید و خود را با خواستههای افراد انطباق دهید، نشان میدهد که در تلهی اطاعت گرفتار هستید. در شرایطی هم که احساس میکنید استانداردهای رضایتمندی شما فراتر از توان شما هستند ممکن است ریشه در این موضوع داشته باشد که پدر و مادر شما افرادی کمال گرا بودهاند که در این صورت این احساس درونی در شما شکل میگیرد که زندگی شما خالی از شادی و لذت است.
استحقاق (محدودیت واقعی)
این تله به وسیلهی والدینی ایجاد میشود که بیش از حد به فرزند خود سرویس دادهاند. چنانچه در کودکی به هر چه خواسته بودید رسیدهاید و به اصطلاح «لوس» بار آمدهاید، احتمالا در بزرگسالی خودخواه، پر توقع یا خودمحور هستید. این نوع رفتار مخرب است؛ چرا که مردم علاقهشان را به شما از دست خواهند داد، ترکتان خواهند کرد یا در برابر رفتارهای شما مقابله به مثل میکنند.
فراموش نکنید که تلههای زندگی تجربههای ما را سازماندهی میکنند؛ چرا که به روشهای آشکار و زیرکانه به طرز فکر، احساسات و اعمال شما نفوذ میکنند. پس بیتفاوت از کنار آنها عبور نکنید و اقدام به شناسایی و کم اثر کردن آنها کنید.